جدول جو
جدول جو

معنی فریفته شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فریفته شدن
(دِ کَ دَ)
گول خوردن. فریب خوردن:
خردمند آن است که به نعمتی و عشوه ای که زمانه دهد فریفته نشود. (تاریخ بیهقی).
فریفته مشو ای نوجوان بدانکه برو
چه بوستان بقد سرو بوستان شده ای.
ناصرخسرو.
اگر بزر فریفته نشود چنان کنیم. (قصص الانبیاء). ملک را فریفته نباید شد. (کلیله و دمنه). شیر به حدیث تو فریفته شد. (کلیله و دمنه). هرکه به لابۀ دشمن فریفته شود سزای او این است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ سَ / سُ دَ/ دِ)
گول خورده. فریب خورده:
فریفته شده می گشت در جهان آری
چنو فریفته بود این جهان فراوان را.
ناصرخسرو.
رجوع به فریفته شود
لغت نامه دهخدا
(رِ اَ مَ حَ زَ دَ)
سرشکافته شدن. شکفتن. باز شدن. واشدن:
چو سرکفته شد غنچۀ بادرنگ
جهان جامه پوشید همرنگ مل.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ کَ دَ)
عاشق شدن. مفتون شدن. اعزام. (یادداشت مؤلف). تولیه. (المصادر زوزنی). کلف. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). استهامه. (یادداشت مؤلف) :
از آنکه نرگس لختی بچشم تو ماند
دلم به نرگس بر شیفته شده ست و تباه.
فرخی.
هر مهتری که وی را بدیدی ناچار شیفتۀ وی شدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423). ابتدای توبه وی (ابوحفص نیشابوری) آن بود که بر کنیزکی شیفته شد. (کشف المحجوب هجویری).
این از بلا گریخته یعنی که شاعیم
فتنه به جهل و شیفتۀ کربلا شده ست.
ناصرخسرو.
ماه نو دید عدو بر علمش شیفته شد
ماه نو شیفته را بر سر سودا دارد.
ظهیر فاریابی.
در راه وفای او شد شیفته خاقانی
هر روز قفای نو از دست زبان خوردن.
خاقانی.
عقل شده شیفتۀ روی تو
سلسلۀ شیفتگان موی تو.
نظامی.
، دیوانه شدن:
مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت
چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی.
خاقانی.
آری چو فتنه عید کند شیفته شود
دیوانۀ هوا ز هلال معنبرش.
خاقانی.
شیفته شد عقل و تبه گشت رای
آبله شد دست و زمن گشت پای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زِ گِ رِ تَ)
اسیر شدن:
بجنگ ار گرفته شود نوش زاد
بدو زین سخنها مکن هیچ یاد.
فردوسی.
- گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا